ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ترنّم نامه

سوغاتی خاله منصوره و دوست جون

سلام عزیز دلم ترنم جان ، دختر گلم ، آخر هفته گدشته خاله منصوره و دایی انوشیروان (شوهر خاله که به تو می گه دوست جون و واسه همین ما هم بهش می گیم دوست جون ترنم) اومدن بندر خونمون.  همون روز صبح از مشهد رسیده بودن کرمان و علی رغم خستگی ، سه روز باقیمانده مرخصی شون رو اومدن پیش خودمون . ممنون از محبتتون خاله جون.   خاله منصوره و دوست جونت دوتا لباس خوشگل هم واست خریده بودن که عکسش رو واست می ذارم. مرسی خاله مهربون. فدای دستتون.       این هم دختر نازم که با لباسش واسمون دلبری می کنه.        فدای اون لبهات بشم من مامانی که اینج...
11 شهريور 1392

عضو ثابت آشپزخونه

سلام دختر شیرینم ترنم جونم ، الهی که من فدای دست و پاهای کوچولوت بشم. هر وقت می رم توی آشپزخونه یا گریه می کنی پشت سرم و مجبور میشم بیارمت کنار خودم تا بتونم کارهام رو انجام بدم و یا خودت رو می رسونی جلوی آشپزخونه و من هم از ترس اینکه دهنت نخوره به پله جلوی آشپزخونه مجبور میشم بیارمت داخل آشپزخونه. به هر حال شدی عضو ثابت آشپزخونه و پای ثابت همه آشپزی ها و ظرف شستن های مامان. الهی که من دورت بگردم عروسک شیرینم. حالا جالبه که اونجا هم که میایی ، اصلاً یک جا بند نمی شی و وقتی دارم ظرف می شورم یا آشپزی می کنم تو دائماً زیر دست و پای من داری وول می خوری.           ع...
11 شهريور 1392

ترنم دوست داشتنی مامان ، بد اخلاق می شود!!!!

سلام دردونه قلبم ناز دونه مامانی ، این روزها عادت کردی که من دائماً کنارت باشم و جلوی چشمت و دم دستت. به محض اینکه از کنارت بلند می شم ، سر و صدا راه می اندازی و گریه می کنی. قربونت برم من الهی آخه دختر باید این جوری بد اخلاقی کنه؟؟؟؟؟!!!!!!!! ولی به هر حال من عاشقتم و پرستشت می کنم. البته بهت حق می دهم وقتی از صبح تا شب به جز من کسی پیشت نیست ، طبیعیه که تو اینجوری وابسته مامان بشی و اگر کنارت نباشم تنهاییت کنه.   این هم نمونه یک مورد از این حرفم که من فقط بلند شدم تا دوربین رو بردارم....             دوستت داریم همه زندگی من و بابا ...
11 شهريور 1392

قالب جدید

سلام ناز نازی مامان دختر نازم قالب جدید وبلاگت مبارک باشه مامانی. عزیز دلم ، من و تو چند روزی بندر نبودیم و از اونجایی که خیلی هم سرم شلوغ بود نتونسته بودم بیام نت. امروز که با بابایی برگشتیم بندر ، بابایی گفت سری به وبلاگت بزنم و وقتی اومدم  اینجا دیدم که بابا یک قالب جدید اختصاصی واسه دخترم سفارش داده. عزیز دلم قالب جدید وبلاگت مبارک باشه. بابای مهربون ممنون . خیلی ناز شده قالب وب دخترمون. قربونت برم که حسابی حواست به دخترک هست. (فقط همیشه یادت می ره که می گم : لطفا نظرات دوستان من رو بدون جواب تایید نکن!!!!!!) ________________________________________________________ پا نوشت : دوستهای عزیزم ، ممنو...
1 شهريور 1392

همه چیز از چین وارد میشه ولی ....

سلام نفسم مامانی من یادت هست که تعطیلات که رفتیم خونه آقا جون واسه دایی علی یک کیف پول چرم درست کردیم؟؟؟ از اونجا که برگشتیم تب درست کردن کیف همچنان در وجودمان ماند و رفتیم کلی چرم خریدیم و چند تا کیف با بابایی درست کردیم. البته تقریباً طرح های همشون رو بابایی کشید و از اونجایی که فقط طرح های خودش رو قبول داشت ، من دیگه سر خورده شدم و طرح ندادم. حالا سر فرصت عکس کیفها رو و طرز درست کردن یک مدلش رو واست می ذارم که اگر بعدها دوست داشتی واسه خودت درست کنی. و اما نکته جالبش اینجاست ...... فکر کن توی این شلم شوربای بازار که همه چیز از کشور چین وارد ایران میشه و جدیداً خودشون هم مثل مور و ملخ کل بازار قشم رو قبضه...
10 تير 1392

جای دندونی های ترنم

سلام عسل مامانی مامانی ، این روزها از تعطیلات استفاده کردم (نه که روزهای دیگه خونه نیستم!!!!!) و واست یک جای خوب برای دندونیهات درست کردم که دیگه نذارمشون توی بشقاب و کاسه و..... مامان دخترا توی وبلاگ   چهل تیکه   یک پست در مورد استفاده از قوطی شیر خشک نوشته بود و من هم تصمیم گرفتم که یک جایی واسه دندونیهات با قوطی شیر خشک درست کنم. اینجوری دیگه راحت درب قوطی رو می بندم و روی دندونیهات هم گرد و غبار نمیشینه.   ضمن اینکه چه کیفی کردم که واست یک چیزی درست کردم و چه کیفی کردم که از مقدار زباله های موجود در طبیعت یک قوطی کم کردم.   این هم عکس کاردستی مامان واسه ترنم عزیز دلم     ...
4 تير 1392

گل کردن ذوق هنری مامان (کیف چرم)

سلام ناز گل مامان عزیز دل مامان از اونجایی که من هر چند یک بار حس یک کاری در وجودم زنده می شود ، اینبار تصمیم گرفتم واسه دایی علی یک کیف پول چرم بدوزم. شب اول تعطیلات علی رغم خستگی تا ساعت دو شب بیدار بودم و تکه های چرم رو بریدم و فردا هم توی طبیعت و از این فرصت که دیگران مواظب تو بودند سوء استفاده کردم و کیف دایی علی رو دوختم.    این هم کیف پول دایی علی ، هنر دست مامان       این هم یک عکس مرتب از کیف   ...
18 خرداد 1392

بافندگی مامان(1)

سلام خانم کوچولو خونه بالاخره بعد از کلی امروز و فردا کردن واسه خرید کاموا ، چند روز پیش وقت کردم که برم و کاموا بخرم. آخه می خواستم واست از روی وبلاگ یکی از مامانهای خوب که آموزش بافتنی داره یک چیزهایی ببافم. البته چون اینجا هوا گرمه و لباس بافتنی به کارت نمیاد فقط هر زمان که وقت داشته باشم ، چیزهای تزئینی اش رو واست می بافم. خداییش چقدر هم حال داد بافتن واسه دختر کوچولوم. البته فعلا که مو هم نداری تا حداقل این گل بافتنی رو بزنم روی یک گیر مو و بزنم به موهات.  حالا شاید دوختمش به گوشه سر یکی از عروسکهات....  و اینگونه شد که مامان پس از پانزده سال دست به قلاب شد.آخرین بار دبیرستانی بودم که قلاب بافی کرد...
9 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد